عــــــشـــق بـــــلاگ

تنهایی یک پسر

  خیلی وقت است که قلبم را سپرده ام به تو سوگندم

خیالم راحت است هم از بابت قلبم و هم از تو عزیز جونم

با صدای قلب تو میروم به اوج احساساتم

از تو مینویسم، از چشمانت ، مینویسم که عاشقتم

خیلی وقت است بسته ام چشمهایم را بر روی همه

تو به من یاد دادی رسم عاشقی را ، ای عشق جاودانه

یاد تو و مهرت همیشه در دلم ، تو چقدر مهربانی گلم

از تو به آسمانها رسیدم ، شدم خورشید و بر روی دنیا تابیدم

از تو به دریاها رسیدم ، مثل یک موج خروشان در آغوش ساحل قلبت خوابیدم

از تو به عشق رسیدم ، عاشق شدم و راز عشق را فهمیدم

از تو به همه چیز رسیدم ، شدم همدلی برایت و همه درد دل هایت را شنیدم

از تو به فرداها رسیدم ، خوشبختی را در کنار تو بر روی صفحه دفتر عشق کشیدم

از تو به رویاها رسیدم ، در خیالم به حقیقت رسیدم ،  

تو را لمس کردم و طعم عشق را با تو چشیدم سوگندم

روزها میگذرد ، لحظه به لحظه با تو شیرین است ،

زندگی ام با تو همین است که من رسیده ام به جایی که

دلم نمیخواد هیچگاه ترک کنم این دنیای عاشقانه را!

 

 

نوشته شده در  جمعه 22 خرداد 1394ساعت 13:44  توسط مهدی 

سرگردانم

 


نمیدانم کجایی

در وجودم نهفته شدی...

در بین دستانم...

در قلبم...

در گوشه چشمانم...

در آسمان ایمانم...

در کجا نشسته ایی

کنار ساحل آرامش من

آنجا که تپش قلبم به شماره میفتد

شاید آنجا که شاپرکی بر گل آرام مینیشیند

کجا تو هستی که اینگونه به وجودم ملحق میشوی

در بی خوابی هایم

در شبهایه بی قراریم...

در متن تمام تنهاییم

چگونه تو آرام گرفتی در این آشوب

تو کجا آشکار اینگونه پنهان شده ایی

در زیر پوست من

چه لطیف میجهی...

تو در فراسوی هر زمان

در هر جای این مکان

با منی...

طوری روحم با عشق تو آمیخته شد که انگار

 


برچسب‌ها: سرگردانمعکسعکس عاشقانهعشق بلاگپوستتنهاییبی خوابیچشمانمدستهایمعشق بلاگ
نوشته شده در  جمعه 22 خرداد 1394ساعت 13:43  توسط مهدی 

دوستت دارم

 


مهربانم، ای خوب


یاد قلبت باشد یک نفر هست که اینجا

 
بین آدمهایی که همه سرد و غریبند با تو
 

تک و تنها، به تو می اندیشد و کمی

دلش از دوری تو دلگیر است مهربانم ای خوب

یاد قلبت باشد، یک نفر هست که چشمش

 
به رهت دوخته ، بر درمانده و شب و روز دعایش این است
 

زیر این سقف بلند، هر کجا هستی، به سلامت باشی

و دلت همواره، محو شادی و تبسم باشد مهربانم ای خوب

یاد قلبت باشد، یک نفر هست که دنیایش را

 
همه هستی و رویایش را به شکوفایی احساس تو پیوند زده
 

 
و دلش می خواهد لحظه ها را با تو به خدا بسپارد

مهربانم ای خوب یک نفر هست که با تو

تک و تنها با تو پر اندیشه و شعر است و شعور

 
پراحساس و خیال است و سرور مهربانم این بار یاد قلبت باشد
 

 
یک نفر هست که با تو به خداوند جهان نزدیک است

و به یادت هر صبح گونه سبز اقاقی ها را

از ته قلب و دلش می بوسد و دعا می کند این بار که تو

 
با دلی سبز و پر از آرامش، راهی خانه خورشید شوی
 

 

 

 

و پر از عاطفه و عشق و امید به شب معجزه و آبی فردا برسی 
 
 

                      دوستت دارم   


 

 

            عاجزانه         عاشقانه         خالصانه       بی بهانه


برچسب‌ها: دوستت دارمعکسعکس نوشته عاشقانهعشق بلاگمهربانتک و تنهاقلبتعشق بلاگ
نوشته شده در  جمعه 22 خرداد 1394ساعت 13:39  توسط مهدی 

دوستدارم...

عکس عاشقانه

اگر کلمه دوستت دارم قیام علیه بندهای میان من و توست

اگر کلمه دوستت دارم راضی کننده و تسکین دهنده قلب هاست

اگر کلمه دوستت دارم پایان همه جدایی هاست

اگر کلمه دوستت دارم نشانگر عشق راستین من به توست

اگر کلمه دوستت دارم کلید زندان من و توست

پس با تمام وجود فریاد میزنم دوستت دارم

نوشته شده در  چهار شنبه 20 خرداد 1394ساعت 12:21  توسط مهدی 

دوستت دارم‌ها را نگه می‌داری برای روز مبادا !

عکس عاشقانه

دوستت دارم‌ها را نگه می‌داری برای روز مبادا

دلم تنگ شده‌ها را، عاشقتم‌ها را…

این‌ جمله‌ها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمی‌کنی!

باید آدمش پیدا شود!

باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا، از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد!

نوشته شده در  چهار شنبه 20 خرداد 1394ساعت 12:20  توسط مهدی 

دوستت دارم بیشتر از آنچه که تصور می کنی

عکس عاشقانه

دوستت دارم

چون که یاری ام میکنی تا از این سیلاب زندگی به راحتی عبور کنم

و خودم را در دشت آرزوهایم همراه با تو ببینم

دوستت دارم

چون با اطمینان و اعتماد کلید قلبت را به من دادی

دوستت دارم

بیشتر از آنچه که تصور می کنی

دوستت دارم چون دوستت دارم

نوشته شده در  چهار شنبه 20 خرداد 1394ساعت 12:19  توسط مهدی 

لحظه جدایی گل

ما باید از هم جدا شویم. باز هم صحبت از جدایی!
این بار این جدایی رنگ دیگری است ، حس دیگری است . این بار این جدایی ، جدایی گل است از شاخه خشک.
شاخه خشک به آن گل امید بسته بود ، به خاطر عطر وبوی آن گل ؛اما اینک که این گل باید از شاخه جدا شود ، شاخه خشک ، خشکتر میشود.
لحظه جدایی همیشه دلگیر است ، اما جدایی ما دلگیرتر و غمگین تر.
ما وابسته ایم به هم این وابستگی مقدس بین ما باعث شده به هم دلبسته شویم.
دلت مهربان است ، دلت درد دل مرا گوش می دهد و با دوای محبتش آن را آرام میکند.
ای گلم مرا تنها نگذار! این شاخه خشک زندگی که دیگر امید به زندگی ندارد را تنها نگذار.
اما حرف من بی هوده است چون این گل باید از من جدا شود.((این گل باید از شاخه اش جدا شود.)) هیچ گلی بر روی شاخه اش نمی ماند یا پرپر می شود یا جدا می شود.
تو گلی هستی که هیچگاه پرپر نمی شوی و همیشه گلی با همان زیبایت ، و با همان عطرو بوی عاشقی ات . تو گلی جدا شدنی هستی .
گل نرگسی که با غبانی خواهد آمد و تو را از شاخه خواهد چید!
کاش آن باغبان من بودم ، کاش صاحب آن گل من بودم!
کاش این گل با شاخه اش در خانه عطر و بوی عاشقی می دادند.
اما این گل از شاخه جدا خواهد شد و شاخه از تنهایی و دلتنگی خواهد مرد و گل در گلدانی دیگر گل می دهد و به زندگی اش ادامه می دهد و عطر و بوی عاشقی را به خانه دیگری خواهد برد. این هم سرگذشت گل و شاخه خشک !
گل نرگس همیشه گل خواهد ماند . و شاخه از خشکی خواهد مرد.
تو هم مثل گل مریم باغبانی خواهد آمد و از شاخه جدایت خواهد کرد.
افسوس که این دنیا با من خوب نیست و با ساز من نمی رقصد!

نوشته شده در  چهار شنبه 20 خرداد 1394ساعت 12:17  توسط مهدی 

نامه عاشقانه

سر آغاز نامه عاشقانه با نام یارم می نویسم صادقانه.
از عشق می نویسم از صفایش ، از محبت می نویسم از وفایش ، از دلش می نویسم ، از نگاهش.
در همان لحظه اول که تو را دیدم عاشقت شدم، عاشق آن چهره ماهت شدم ، عاشق آن قلب تنهایت شدم.
عاشق حرفهای پر مهرت شدم، عاشق چشمهای زیبایت شدم.
در همان لحظه بیادماندنی دلم به دست و پایم افتاده بود که بیایم با تو دردو دل کنم . چیزی در دلم مانده و غوغا به پا کرده که موقع درد و دلهایم به تو خواهم گفت…!
می خواهم بگویم دوستت دارم، عاشقت هستم.
درهمان لحظه اول که تو را دیدم احساسی در دلم داشتم!
احساس می کردم چشمانت به من می گویند بیا باهم باشیم ، از هم بگوییم ، بادل باشیم.
چشمانت به من می گویند بیا و با عشق همسفر باش!
ای هستی ام ، ای یاورم ، ای دلدار زندگی ام زودتر بیا و در قلبم خانه کن. بیا و قلبم را آرام کن. بیا تا دلم خون نشده ، تا گل خونمون همش پرپر نشده! بیا سر قرارمان ، قرار هر روز و هر شبمان.
نامه ام را برایت بر روی بهترین کاغذ زندگی می نویسم با جنس اعلا.
اما نامت را بر روی دیواره سرخ قلبم تا ابد نگه خواهم داشت.


برچسب‌ها: نامه نامه عاشقانهعشق بلاگعاشقعاشقانهاحساسیعشق بلاگ
نوشته شده در  چهار شنبه 20 خرداد 1394ساعت 12:13  توسط مهدی 

مسافری از بهشت

خدایا این فرشته مهربان کیست که از آسمان برایم هدیه کرده ای؟
این چه گلی است که در هر چهار فصل گل است ؟
این چه ماهی است که در روزها هم در آسمان است و نور میدهد؟
این چه چهره ای است که در آن پر از روشنایی و زیبایی است؟
این چه پروانه ای است که اینقدر رنگارنگ و زیباست؟
این چه ستاره ای است که در بین تمام ستاره ها درخشان تر است؟
خدایا این چه عشقی است که جانم دیوانه او شده؟
چقدر مهربان است مهر و محبت در وجود اوست.
هدیه خداوند برای من از بهشت است ، فرشته ای که مسافر بهشت است.
خدا برایم این مسافر را از بهشت فرستاده تا برای همیشه این مسافردر قلبم بماند.او بهشت را دیده و می داند چقدر زیباست!
خدایا این مسافر کیست که اینقدر قلبش از محبت می تپد و او کیست که اینقدر از چشمانش مروارید می ریزد ، از دستانش گرما احساس می شود ، و از نگاهش عشق خوانده میشود؟
او کیست که آمده در قلبم و غوغا به پا کرده و مرا دیوانه خودش کرده؟
او از سرزمین رویایی آمده سرزمینی که همه آرزوی دیدن آن را دارند.
او از بهشت آمده با کوله باری از امید و آرزو آمده.
با ابرها همسفر بوده ابرهایی که رنگین کمان ریلهای آن بودند.
من افتخار میکنم عاشق فرشته و مسافری از بهشت خداوند شده ام!

نوشته شده در  چهار شنبه 20 خرداد 1394ساعت 12:12  توسط مهدی 

شب و درد و دل

شب بود ، شبی که تصویری سیاهتر از گذشته ها داشت…
شبی که مهتابش در پشت ابرهای سیاه به خواب رفته بود.
شبی که گهگاهی ستاره های نادری در آسمان سیاه و ابری می درخشیدند .
ستاره هایی که نوری نداشتند…
شب سوت و کور شده بود ، بدون مهتاب ، بدون ستاره!
ابرها به آرامی از کنار ماه می گذشتند…وقتی ابرهای سیاه بر روی ماه می نشستند احساس تنهایی و سیاهی در من بیشتر می شد…
شب نمی گذشت ، بی پایان بود…کاش هر چه زودتر این شب بی پایان ، پایان داشت. سکوتی سرد در تنهایی و درد در قلب آسمان دلم احساس می شد…
سیاهی شب…تنهایی مرد همیشه تنها !
ستاره ها درد مرا نمی فهمند ، مهتاب خاموش مانده است، چون ابرهای سیاه روی آن را پوشانده اند…
تنها امیدم به مهتاب بود اما…
حالا به چه کسی بگویم درد دلم را در این شب غریبه!…
ستاره ها هر کدام در آسمان برای یک دل هستندو برای هزار چشم چشمک می زنند …
من دلم می خواهد درد دلم را برای کسی بگویم که یک دل و یکرنگ باشد اما!..
پس همان بهتر که درد دلم درونم بماند و تبدیل به بغض شود و در آخر سر بغضم تبدیل به همان گریه شبانه شود…همان بهتر…

نوشته شده در  چهار شنبه 20 خرداد 1394ساعت 12:11  توسط مهدی 

شیرین ترین عشق دنیا

بیا تا مقدسترین عشق دنیا را به همگان نشان دهیم.
بیا تا طعم شیرین ترین عشق دنیا را بچشیم.
بیا تا بهترین لحظه ها را در عشقمان مهیا کنیم.
بیا تا گرمی عشقمان را در قلبهایمان احساس کنیم.
بیا تا عشقی یکدل و یکرنگ داشته باشیم.
بیا تا غروب غم انگیز عاشقان را با نشان دادن معنی واقعی عشقمان به همگان زیبا کنیم.
بیا تا فاصله عاشقان را با ثابت کردن معنای واقعی عشق را از بین ببریم
و فاصله بین عاشقان را کم اهمیت جلوه دهیم.
بیا تا ثابت کنیم ما می توانیم در میان تمام عاشقان برای همیشه عاشق بمانیم.
بیا تا در میان فصلهایمان فصل خزانی نداشته باشیم و تمام لحظه ها و فصلها بهاری بیش نباشد
!
بیا تا شبهای با هم بودنمان را پر از ستاره کنیم.
حالا بیا که همدیگر را باور کرده ایم!

نوشته شده در  چهار شنبه 20 خرداد 1394ساعت 12:8  توسط مهدی 

تڪیـﮧ گـآه

تڪیـﮧ گـآهَم بآش ! 


میخـوآهَم سَنگـینی نِگـآه ایـن مَرבُمِ حَسـوב شَهـر رـآ

  

تـو هـَم حـِس کنـی

 

ایـن مَرבُم نمیتَـوآننـَב ببیننَـב

 

בست هآیِمـآن تـآ این اَنـدآزه بِہم می آینـב !

نوشته شده در   13 خرداد 1394ساعت 13:27  توسط مهدی 

بــوســه ی عــشق

سرش پایینه و سرگرم کارشه

صداش میکنم

بر میگرده سمتم

- جونم ؟!

- یه چیزی بگم ؟!

- یه چیزی نه شما صد تا چیز بگو خانومم ؟!

- میشه بخندی ؟!

با تعجب از حرفم به خنده میفته ...

- واسه چی اینو گفتی الان ؟!

- آخه میدونی ؟!

- چیو ؟!

- " تو که می خندی انگاری منو خوشبختی میبوسه "

قهقهه میزنه و همونجور که داره میاد سمتم میگه :

- آهااااااای ؟! جز من یکی دیگه خیلی بیجا میکنه عشقمو ببوسه ...

وایسا بینم ...


برچسب‌ها: بوسه عشقعشق بلاگجملات احساسیعاشقانهجملات عاشقانهقهقهخندیدنمنو توعشق بلاگتعجبتنهاییعشق
نوشته شده در   13 خرداد 1394ساعت 13:27  توسط مهدی 

یاد تو

 

دیشب از دلتنگیت بغضی گلویم را شکست


گریه ای شد بر فراز آرزوهایم نشست
 

من نگاهت را کشیدم روی تاریخ غزل
 

تا بماند یادی از روزی که بر قلبم نشست...
 
 
 
 
 
 
 
 
نوشته شده در   13 خرداد 1394ساعت 13:27  توسط مهدی 

فرقی ندارد...

فرقی ندارد

چه ساعت از شبانه روز باشد؛

صدایت را که می شنوم

خورشید در دلم طلوع میکند...!!!

نوشته شده در   13 خرداد 1394ساعت 13:27  توسط مهدی 
صفحه قبل 1 ... 3 4 5 6 7 ... 11 صفحه بعد